کد مطلب:316770 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:248

نادرشاه و بارگاه حضرت أباالفضل
در كتاب چهره ی درخشان قمر بنی هاشم علیه السلام تألیف، آقای علی ربانی خلخالی از آقای سید حسین فالی خطیب بزرگوار و مدافع مكتب اهلبیت نقل می نماید كه:

جد مادری اینجانب، مرحوم شیخ حسن حائری، كه در كربلا معروف به شیخ حسن كوچك بود، از منبریها و خدمتگذاران با اخلاص حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بود كه مردم او را به تقوا و ایمان می شناختند. ایشان می فرمود در كتاب اسرار السلاطین، كه نسخه ی خطی آن در خزانه ی حضرت أباالفضل العباس علیه السلام موجود است، خواندم: نادرشاه وزیری شیعه به نام میرزا مهدی داشت، زمانی كه نادر هند را فتح كرد میرزا مهدی از او اجازه خواست كه از هند برای زیارت عتبات مقدسه به عراق مشرف گردد. نادرشاه او را به مسخره گرفت كه شما شیعیان مرده پرستید، شخصی را كه صدها سال است از دنیا رفته بر سر قبرش می روید و بر وی سلام می كنید.

میرزا مهدی وزیر گفت: اینها اگرچه به ظاهر مرده اند، ولی كارهایی می كنند كه از عهده ی زنده ها بر نمی آید و مردم آن را كرامت و معجزه می نامند. از جمله كرامات مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام «شاه نجف» این است كه سگ چون حیوان نجس است به قبر مطهر ایشان نزدیك نمی شود و از آن عجیبتر «شراب» است كه چون به آنجا می برند فاسد می گردد و اثر خمریت و مستی از آن زایل می شود.



[ صفحه 44]



نادرشاه پس از شنیدن این مطلب گفت: اگر چنین است كه تو می گویی، من هم با تو می آیم تا از نزدیك این كرامت و معجزه را مشاهده نمایم، چندی بعد نادر به طرف عراق حركت كرد، چون به محدوده ی حرم مطهر مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام رسید، شرابی را كه از قبل در ظرفی مخصوص گذارده و در آن را مهر كرده بودند تا كسی نتواند در آن تصرف كند، طلب كرد. زمانی كه آن را آوردند دید بوی تندی همچون سركه از آن متصاعد می شود و چون آن را چشید دید سركه است!

سپس یك سگ طلب كرد، سگ را آوردند. ولی هرچه سعی و تلاش كردند تا آن حیوان را وارد محوطه و محدوده ی حرم مطهر كنند نتوانستند. حیوان دستهای خود را به زمین فشار می داد و هرچه مأمورین ریسمان وی را می كشیدند فایده ای نداشت، تا اینكه ریسمان پاره شد و حیوان آزاد شده و به عقب برگشت.

نادرشاه كه این صحنه را دید، در مقابل عظمت امیرالمؤمنین حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام سر تعظیم فرود آورد و گفت: حال كه چنین شده می خواهم به جای این حیوان، زنجیری به گردن من بیفكنید و به كنار قبر مطهر مولا امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام ببرید. زنجیری از طلا تهیه شد. ولی كسی جرئت نمی كرد آن زنجیر را به گردن نادرشاه بیندازد و او را به سوی حرم ببرد، زیرا فكر می كردند او اكنون احساساتی شده و چنین می گوید ولی بعد كه به خود آید و حالش آرام و طبیعی گردد آن كس را مجازات می كند.

در اینجا بود كه ناگهان شخصی ناشناس، ولی بسیار با هیبت، نزدیك شد و زنجیر طلا را به گردن نادر انداخت و او را به طرف قبر



[ صفحه 45]



امیرالمؤمنین علی علیه السلام كشانید، وقتی نادرشاه به كنار قبر مطهر رسید، تاجی را كه از پادشاه هند گرفته و بسیار قیمتی بود، روی قبر نهاد و عرض كرد: شاه تویی من یكی از بندگان تو هستم، بلكه من سگ درب خانه ی تو باشم.

سپس در نجف اشرف ماند و دستور داد تا گنبد حضرت را كه كاشی بود طلا كردند و بعد هم به كربلا و زیارت حضرت سیدالشهداء مشرف شد و چون حوادث عاشورا و صحنه های دلخراش كربلا و مصائب جانسوز حضرت اباعبدالله و یارانش را برایش گفتند متأثر شده و به شدت گریست.

در این میان، از علمدار كربلا، حضرت أباالفضل العباس علیه السلام، نیز سخن به میان آمد و گفته شد كه آن بزرگوار در روز عاشورا با چه رنجها و مشقتهایی روبرو شد.

نادرشاه گفت: قبر او در كجای حرم امام حسین علیه السلام است؟ گفتند: وی قبری جداگانه دارد، و نادر را به حرم حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام هدایت كردند.

وقتی كه چشم نادر به دستگاه باشكوه و حرم باصفای قمر بنی هاشم علیه السلام افتاد و دید دست كمی از حرم مولایش امام حسین علیه السلام ندارد، از حاضرین پرسید: علت و حكمت ایجاد این تشكیلات جداگانه چیست و چرا حضرتش را در حرم امام عظیم شان حسین بن علی علیه السلام دفن نكرده اند؟

گفتند: این امر به علت وصیت خود سردار كربلا، قمر بنی هاشم علیه السلام بوده است كه به حضرت سیدالشهداء گفت: مولاجان مرا به خیمه مبر، چون به بچه های حرم وعده ی آب داده ام و آنها انتظار آب



[ صفحه 46]



می كشند، و اینك اگر با این وضع به خیمه برگردم، شرمنده ی آنان خواهم بود.

اما هرچه علما و حاضرین برایش توضیح دادند او قانع نشد كه باید برای حضرت أباالفضل علیه السلام گنبد و بارگاه جدایی باشد.

در این اثناء ناگهان صدای فریادی همه را متوجه خود كرد. دیدند جوانی با حالت آشفته و پریشان، كنار ضریح مطهر فرزند رشید مظلوم تاریخ امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام فریاد می زند و با لهجه ی محلی می گوید: ای برادر زینب، به فریادم رس.

نادرشاه گفت: ببینید مطلب از چه قرار است و آن جوان چه می خواهد؟ جوان گفت: من از قبیله ی مسعود هستم و محل سكونت ما در همین دو سه فرسخی شهر كربلا می باشد. و در میان ما رسم است كه یك روز قبل از عروسی، داماد و عروس به حرم أباالفضل العباس علیه السلام می آیند و سوگند می خورند كه به یكدیگر خیانت نكنند و حضرت را حكم قرار می دهند كه هر كس خیانت كرد حضرتش او را مجازات كند.

امشب هم، شب عروسی و زفاف من است. لذا از منزل بیرون آمدیم تا به حرم حضرت بیائیم، ولی در بین راه هفت نفر سواركار مسلح به ما حمله كردند و زنم را از من گرفتند و بردند. اكنون آمده ام كه از حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام كمك بگیرم.

نادرشاه بسیار متأثر شد و گفت: من تا شب همسرت را به تو باز می گردانم، ولی جوان عرب، كه گویا با نادر و شكوه و هیبت وی آشنایی نداشت، گفت: من از تو كمك نخواستم، من از برادر زینب كبری علیهاالسلام كمك می خواهم، و باید هرچه زودتر همسرم را به من بازگرداند و



[ صفحه 47]



آن دزدها را به كیفر برساند.

نادرشاه از سخنان گستاخانه ی آن جوان و اینكه كمك او را رد كرده بود برآشفت و گفت: بسیار خوب اگر قمر بنی هاشم حضرت أباالفضل العباس علیه السلام قبل از امشب همسرت را به تو نرساند من تو را كیفر خواهم كرد و به حسابت خواهم رسید.

جوان با مشكل دوم كه همان تهدید نادرشاه بود روبرو شد و خود را به روی قبر مطهر حضرت أباالفضل العباس علیه السلام انداخت و در حالی كه فریاد می زد، می گفت:ای پناه بی پناهان،ای پسر امیرالمؤمنین علی علیه السلام، به دادم برس.

ناگهان صدای هلهله و فریاد زنی توجه همه را به خود جلب كرد كه صدا می زد:«رایتك عالیة یا أبوفاضل، مشكور یخو زینب!»

آن زن با لهجه ی محلی می گفت: «پرچمت بلند باد ای أباالفضل علیه السلام، سپاسگذارم،ای برادر زینب!»

نادرشاه دستور داد جوان و همسرش را نزد او آوردند و ماجرا را از زن پرسید. او هم مانند شوهرش، رسم جاری قبیله و حمله ی دزدان را بیان كرد و اضافه نمود كه، چون دزدان مرا با خود بردند و شوهرم از من جدا و دور شد، فریاد برآوردم و حضرت أباالفضل العباس علیه السلام را به حق خواهرش حضرت زینب كبری علیهاالسلام قسم دادم تا مرا نجات دهد.

ناگهان سواری از سوی كربلا نمایان شده با عجله و شتاب بسیار نزدیك ما آمد و به دزدان دستور داد كه مرا رها كنند، ولی آنها نپذیرفتند و حتی به آن سوار حمله بردند كه یك مرتبه دیدم برقی همانند برق شمشیر به طرف دزدان حركت كرد و سرهایشان را از بدن جدا كرد و



[ صفحه 48]



اكنون جسدها و سرهای آنها در آن بیابان افتاده است، اینك نیز خودم را در اینجا می بینم!

نادرشاه از دیدن این كرامت قانع شد كه مقام والای حضرت أباالفضل العباس علیه السلام این مقدار هست كه به پاداش وفا و ایثاری كه در زندگی نشان داده، دستگاهی در كنار برادر عزیزش امام حسین علیه السلام داشته باشد. لذا دستور به توسعه ی حرم مطهر حضرت أباالفضل العباس علیه السلام داد و مسجد بالاسر حضرت و مسجد رواق پشت سر را احداث نمود و صحن و ایوان را تزئین و تعمیر اساسی كرد.



شكوه و جلوه ی ایثار نامت

تمام معنی قرآن كلامت



شرف، احساس، مردی، شوق، امید

تمامی پای بوسند و غلامت



ادب، شرم و حیا را همچنان شیر

ز پستان ریخته مادر به كامت



فلك محو جمال نور بخشت

زمین در سجده باشد پیش گامت



تو پای عشق در زنجیر داری

از این حس ارادت بر امامت



شجاعت دست بسته پیش پایت

به خاك افتد دلیری از قیامت



سحر، شبنم به برگ گل نمی ریخت

اگر می دید اشك صبح و شامت





[ صفحه 49]





مؤذن بانگ قد قامت نمی گفت

نظر می كرد اگر این قد و قامت



لب تشنه ولی با یاد اصغر

نخوردی آب، احسن بر مرامت



به دیدار تو زهرا آمد از مهر

كنار علقمه داد او پیامت



سرت بر دامنش بگذاشت زهرا

پسر گفتت ز كوثر داد جامت



شعر از «علیرضا شریف»



[ صفحه 50]